رسته‌ها
فراسوی خشونت
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 38 رای
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 38 رای
.
در صفحه‌ی نخست کتاب می‌خوانیم:
دنیایی که ما ساخته‌ایم، پر از خشونت است؛ زیرا خود ما انسان‌ها پر از خشمیم. محیط و فرهنگی که در آن زندگی می‌کنیم، محصول نزاع‌ها، کشمکش‌ها، رنج‌ها و بی‌رحمی‌هایی است که خود اسیر آن هستیم. بنابراین، مهم‌ترین سؤال این است که آیا ما انسان‌ها می‌توانیم وجود خویش را از خشونت شدیدی که حاکم بر آن است پاک گردانیم؟
کتاب حاضر در 12 فصل تنظیم شده است که عبارتند از:
1. هستی/ 2. آزادی/ 3. تحول درونی/ 4. مذهب/ 5. ترس/ 6. خشونت/ 7. مدیتیشن/ 8. کنترل و نظم/ 9. حقیقت/ 10. ذهن غیرشرطی/ 11. تجزیه‌شدگی و یک‌پارچکی/ 12. تحول روانی
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
207
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
majid izedi
majid izedi
1392/05/29

کتاب‌های مرتبط

از سهروردی تا سپهری
از سهروردی تا سپهری
4.2 امتیاز
از 11 رای
عرفان ایران - جلد ۷
عرفان ایران - جلد ۷
4.5 امتیاز
از 17 رای
عرفان ایران - جلد ۱۶
عرفان ایران - جلد ۱۶
4.6 امتیاز
از 14 رای
فصوص فارابی
فصوص فارابی
4.6 امتیاز
از 15 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی فراسوی خشونت

تعداد دیدگاه‌ها:
3

ما نه تنها نسبت به چیزهای برونی بلکه باید نسبت به حرکت پویای زندگی درونی خویش نیز آگاه باشیم _ حرکتهای درونی در شکل تمایلات، هوس ها،
محرک ها، اضطراب ها، ترس ها، رنج ها و اندوه ها. آگاه بودن نسبت به همه ی این چیزها _ بدون هرگونه رد یا قبول _ باید به گونه ای باشد که شما
رنگ لباس شخصی را فقط می بینید _ بی آنکه بگویید من این رنگ را دوست دارم یا دوست ندارم. وقتی در اتوبوس نشسته اید به جریان فکری خود توجه کنید،
بدون آنکه درباره ی آنها چون چرا کنید و بگویید این فکر خوب است و آن فکر خوب نیست. این یعنی آگاه بودن بدون انتخاب؛ یعنی آگاهی نسبت به آنچه هست...
یکی از چیزهایی که ما باید ذهن خود را از آن آزاد گردانیم، اندیشه ی «اگر» است. کسی که واقعا گرسنه است، کسی که واقعا اسیرِ رنج و اندوه است
هرگز نمی گوید: اگر این کار را بکنم آیا فلان چیز را حاصل خواهم کرد؟ چنین انسانی، یعنی انسان گرسنه، یعنی انسان اسیر رنج واقعا می خواهد فارق از
رنج و اندوه باشد. کسی که گرسنه است واقعا می خواهد که شکم خود را سیر کند؛ او درباره ی فرضیه و تئوری صحبت نمی کند. "فراسوی خشونت"
فرق زیادی هست بین شادمانی و لذت. لذت چیزی است که شما همیشه باید آن را حاصل کنید، آنرا ایجاد کنید، درباره آن بیندیشید و بکوشید تا آنرا بیشتر
حس کنید. شما دیروز از چیزی لذت برده اید. حالا میتوانید به لذت دیروز فکر کنید و آرزو کنید که کاش دوباره تکرار بشود. در لذت همیشه یک محرک وجود دارد
و در آن محرک میل تملک،تسلط یا انتظار موافقت و انطباق دیگران با ایده های ما نهفته است. وقتی انسان دیگران را وادار به سازش و انطباق با افکار خویش می نماید
احساس ایمنی می کند، احساس قدرت می کند. وقتی شما همه اینها را درک کردید، وقتی از همه این وابستگی ها آزاد گشتید، وقتی رابطه شما مبتنی بر حسادت،
میل سلطه یا میل تملک نبود خواهید دید که عشق چیست. وقتی همه چیزهایی که عشق نیست از وجود شما رخت بر بست آنچه باقی میماند عشق است.
"فراسوی خشونت"
دانستن این موضوع واقعا برای شما جالب است ؟ در تمام طول عمر هرگز به گوشت و ماهی حتی دست نزده ام؛ آنها را نچشیده ام؛ هر گز سیگار نکشیده ام؛
مشروب نخورده ام. این جور چیز ها هرگز مرا به خود جذب نکرده اند؛ برایم بی معنا هستند. آیا این اظهارات شما را هم گیاه خوار خواهد کرد؟ (خنده حضار) نخواهد کرد!
می دانید قهرمان ها و مدل ها بدترین چیزی است که انسان می تواند داشته باشد. اگر از گوشت تمیز تر و مفید تر غذایی هست چرا آن را نخوری؛
ببین چرا به مشروب و سیگار پناه می بری؛ چرا نمی توانی یک زندگی ساده داشته باشی - منظور من از سادگی این نیست که یک لنگ به عنوان لباس به خودت آویزان
کنی (در هندوستان این کار را می کنند) یا روزی یک وعده غذا بخوری. نظر من به سادگی کیفیت ذهن است؛ ذهنی که لذت ها، هوس ها، جاه طلبی ها و محرک هایی
آن را تحریف و تیره نکرده اند و در آن صورت شما می توانید زیبایی زندگی را مستقیما در یابید.
@@@@@@@@@@
ما جامعه ای ساخته ایم که پر از خشونت است؛ و ما انسانها که سازندگان جامعه ایم پر از خشونتیم. محیط و جامعه ای که ما در آن زندگی می کنیم محصول تلاش ها
و مبارزات ما است؛ محصول رنجها و بی رحمی های وحشتناک ما است. بنابراین مهمترین سؤال این است: آیا انسان می تواند به خشمهای مهیبِ انباشته در خود پایان دهد؟
سؤال واقعی این است.... "فراسوی خشونت"
@@@@@@@@@@@@@@
من نمی دانم چرا می خواهید پرواز کنید؟ می دانید، ذهن شما همیشه در جستجوی یک چیز رمز و رازی و اسرار آمیز است؛ یک چیز نهفته که هیچ کس جز خود شما نتواند آن را کشف کند. و آن چیز به شما احساس مهم بودن، نخوت و پرستیژ می دهد - زیرا فکر می کنید یک موجود اسرار آمیز شده اید؛ "عارف" و متصوف شده اید. ولی راز واقعی، تقدس و پارسایی واقعی هنگامی است که شما تمامیت آنچه را زندگی و هستی نامیده می شود شناخته اید....
تصاویری هست که در آن آدم ها پرواز کرده اند. خود من آنها، و چیزهای غیر قابل اهمیت دیگری نظیر آنها را دیده ام. اگر شما علاقه به پرواز دارید - من نمی دانم چرا باید علاقه داشته باشید، ولی اگر دارید - باید یک جسم فوق العاده حساس داشته باشید؛ نباید مشروب بخورید، سیگار بکشید، مواد مخدر مصرف کنید، یا گوشت بخورید. جسم شما باید بسیار نرم و انعطاف پذیر باشد، باید سالم باشد - که در آن صورت جسم هوش مخصوص به خودش را دارد، نه هوشی که ذهن بر آن تحمیل می کند. اگر شما چنان جسم سالمی داشته باشید، خواهید دید که پرواز برای آن فاقد ارزش است! فراسوی خشونت - کریشنا مورتی
هوش و خرد در انباشتن دانش نیست. انباشتن دانش یک چیز ایستا است. شخص ممکن است چیزهای جدیدی بر ان بیفزاید،
ولی مرکز و هسته آن همیشه ثابت است و از موضع این انباشته های ثابت است که انسان زندگی می کند، نقاشی می کشد، شعر می گوید و ...
از موضع همان انباشته هاست که انسان در دنیا فساد و تباهی را رواج می دهد و آن را آزادی می نامد.
------------------------------------------------------
«شفقت» یعنی احساس مهر و توجه نسبت به همه کس و همه چیز _ از جمله نسبت به آن حیوانی که آن را می کشید و می خورید....
آیا ما واقعا می دانیم عشق چه مفهومی دارد؟ _ یا فقط لذت و تمایل را می شناسیم، و آنها را به حساب عشق می گذاریم؟
--------------------------------------------------------------------
اگر آگاهی نسبت به "آنچه هست" پرورده و ساختگی باشد آگاهی نیست ولی وقتی شما در اتوبوس نشسته اید یا رانندگی می کنید،
وقتی نگاه می کنید ، وقتی حرف می زنید یا هر کاری می کنید نسبت به آن آگاه باشید در آن صورت خیلی راحت و به طور طبیعی آگاهی نسبت به
"آنچه هست "وجود دارد. اما وقتی تلاش می کنید تا نسبت به "آنچه هست" توجه فوق العاده ای پیدا کنید ، فکر دارد عمل می کند نه آگاهی.
فراسوی خشونت
فراسوی خشونت
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک